در مناجات شاكرین آمده كه چگونه می توانیم حق شكر خدا را به جا آوریم، در حالی كه همین شكر ما، نیاز به شكر دیگری دارد و هر زمان كه می َگوییم «لك الحمد» بر ما لازم است.
این جهان، مزرعه آخرت است و انسان، ثمره تلاش خود را به طور كامل در جهان آخرت برداشت مى كند و نتیجه زحمت ها، خدمت ها و عبادت هاى تمام سال هاى عمر خود را مى بیند و خشنودى خدا و بهشت به او بخشیده مى شود.
یکی از جوانب شخصیتی امام موسی کاظم علیه السلام که تا حدودی مورد غفلت قرار گرفته است، شاگردپروری و تربیت دانشمندان اسلامی توسط ایشان است. عصر امام کاظم علیه السلام مصادف بود با گسترش آراء و مکاتب گوناگون فکری و در این میان لازم بود، مکتب تشیّع همانند زمان امام صادق علیه السلام، پویایی و تحرک خویش را برای مقابله با انحرافات فکری و عقیدتی حفظ کند. امام کاظم علیه السلام هم خود شخصاً وارد بحث با مخالفین می شد و هم اصحاب خویش را تشویق و تربیت می کرد، تا نظرات اهل بیت علیهم السلام را در میان مردم منتشر کنند. در این مقاله، با معرفی اجمالی یکی از شاگردان مبرّز امام موسی کاظم علیه السلام، فرازهای کوتاهی از یکی از روایات منقول از این شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت علیهم السلام، شرح داده خواهد شد.
حضرت علی علیه السلام فرمودند: «همراه هر انسانی دو فرشته است. که او را پاسداری می کنند، ولی هنگامی که مقدّرات فرا رسد او را رها می سازند. اجل سپری محکم است.»
در دنیایی که امروز در آن زندگی می کنیم و با آن درگیر هستیم، با بی عدالتی ها و ظلم هایی روبرو هستیم که ما را به ستوه می آورند...
در زندگی به چه کسی و چه چیزهایی می توان اعتماد کرد؟ لاجرم هستند کسانی و یا چیزهایی که بدانها اعتماد دارید، آیا به خودتان نیز اعتماد دارید؟ به نفستان تکیه می کنید؟
اعتماد یعنی اطمینان از اینکه طرف مقابل در روابطش با شما، قصد ضربه زدن ندارد. اطمینان از اینکه او نیز شما را دوست دارد. اعتماد یعنی رسیدن به شناختی معمولی و معقول درباره ارتباط افراد و تعیین حدود و مرزها برای ایجاد ارتباط. آیا آنقدر خود را می شناسید و به شایستگی و صلاحیت خویش اطمینان و یقین دارید تا به خود اعتماد کنید؟
درباره فواید بهداشتی وضو نیز نوشته اند: پیش گیری از ابتلا به بیماری های گوارشی که به دلیل آلودگی دست ها عارض می شوند. مهم ترین این بیماری ها، بیماری های عفونی (مثل وبا، تیفوئید، التهابات معوی[معدوی]، مسمومیت های غذایی) معروفند. ...
دنیای امروز دنیای دور زدن و منکر شدن است ... در برابر کارهایی که از ما سر زده است به راحتی منکر می شویم و اگر سند و چیزی به دست کسی از خود به جای نگذاشته باشیم، هیچ کسی هم نمی تواند با ما کاری بکند ...
اما یادمان نرود این انکار کردن ها همیشگی نیستند و دیر یا زود در محکمه ای قرار خواهیم گرفت که آن چیزهایی که فکرش را نمی کردیم به سخن در می آیند و علیه ما لب به گواهی می دهند.
خشمگین صدایت را بلند کرده ای، نه کنترلی بر رفتارت داری و نه بر کلماتی که بر زبان جاری می کنی... و چقدر غافلی از این لحظات که شیطان بر همه جسم و جانت غالب شده و کنترل همه وجودت را در دستانش گرفته است! غافلی که لحظه به لحظه بیشتر از قبل متضرر می شوی ... یادت رفته با این همه خشم، به هیچ جا نمی رسی ...
خشم و غضب، از خطرناك ترین حالات انسان است كه اگر جلوی آن رها شود، گاه به شكل یك نوع جنون و دیوانگى و از دست دادن هر نوع كنترل بر اعصاب خودنمایى مى كند و بسیارى از تصمیم هاى خطرناك و جنایاتى كه انسان یك عمر باید كفاره و جریمه آن را بپردازد، در چنین حالتى انجام مى شود؛ همچون آتشى سوزان است كه گاه یك جرقّه آن تدریجاً مبدل به دریایى از آتش مى شود و خانه ها و شهرهایى را در كام خود فرو مى برد، همچنان که امام علی (علیه السلام) درباره قابیل فرمود: «قَدَحَتِ الحَمِیَّة فِی قَلبِهِ مِن نَارك الغَضَبِ؛ فرو ریخت تعصب در دلش از آتش جهنم».
برای هر انسانی در زندگی خط قرمزهایی در مسأله آبرو داری وجود دارد. خطوط قرمزی که نسبت به آن ها حساسیت داشته و از دیگران توقع حفظ حریم آن ها را دارد و از طرفی او نیز باید نسبت به این خط قرمزها که دیگران نیز نسبت به آن حساس هستند توجه کند.
انسان عاقل کسی است که همواره در تلاش است تا آبروی خویش را حفظ کرده و حرمت خود و خانواده اش را نگاه دارد. در این میان بی آبرویی امری است فاجعه آمیز. انسان بی آبرو، دست به هر کاری می زند و هیچ چیز برایش ارزش ندارد. جز به خود و مقاصدش نمی اندیشد و زندگی در مقابل چشمانش رنگ می بازد.
مقایسه خود با کسانی که از ما امکانات و یا توانمندی ها و ویژگی های مثبت کمتری دارند، ما را در مسیر شکر می اندازد. حتی دیدن گرفتاریهای مردم وقتی ما را به یاد خوشی های خودمان بیندازد هم نوعی شکر است.
قرآن و اولیای دین ما را به شکرگزاری در برابر نعمتهای خدا دعوت کرده اند. در اینجا می خواهیم با استفاده از سخنان امیرالمۆمنین علی علیه السلام به چند نکته پیرامون شکر اشاره کنیم. این نکات را در پنج عنوان بیان می کنیم: خدای شکر کننده و خدای شکر شونده؛ شکر معادل صبر است؛ شاکر، بهره بردار شکر خویش؛ بسیاری از نعمتها مرحله مرحله به ما می رسد؛ روش شکرگزاری.
آدمی در طول زندگی در این دنیا، همه چیز را از آن خود می داند و به آن ها دل می بندد؛ در حالی که مالک حقیقی خداست. این دلبستگی ها سبب می شود از مرگ غافل شده و اگر هم به آن بیندیشد، از آن بترسد. وقتی دنیا و نعمت هایش، مهار دل آدمی را به دست گیرد، در حقیقت دل را که از نظر مرتبه وجودی بالاتر است، به حد خود تنزل داده است.
داستان معراج رسول خدا(ص) در یك شب از مكه معظمه به مسجد الاقصى و از آنجا به آسمان ها و بازگشت به مكه در قرآن كریم در دو سوره به نحو اجمال ذكر شده، یكى در سوره «اسراء» و دیگرى در سوره مباركه «نجم»، و تاویلاتى كه از برخى چون حسن بصرى، عایشه و معاویه نقل شده مخالف ظاهر آیات كریمه قرآنى و صریح روایات متواترهاى است كه در كتب تفسیر و حدیث و تاریخ شیعه و اهل سنت نقل شده است و هیچ گونه اعتبارى براى ما ندارد ، و ایرادهاى عقلى دیگرى را هم كه برخى كردهاند در پایان داستان پاسخ خواهیم داد، ان شاء الله. اما در كیفیت معراج و این كه چند بار بوده و آن نقطهاى كه رسول خدا(ص) از آنجا به سوى مسجد الاقصى حركت كرد و بدانجا بازگشت آیا خانه ام هانى بوده یا مسجد الحرام و سایر جزئیات آن، اختلافى در روایات دیده مىشود كه ما به خواست خداوند در ضمن نقل داستان به پارهاى از آن اختلافات اشاره خواهیم كرد و آنچه مشهور است آن كه این سیر شبانه با این خصوصیات در سال هاى آخر توقف آن حضرت در شهر مكه اتفاق افتاد، اما آیا قبل از فوت ابی طالب بوده و یا بعد از آن و یا در چه شبى از شب هاى سال بوده، باز هم نقل متواترى نیست و در چند حدیث آن شب را شب هفدهم ربیع الاول و یا شب بیست و هفتم رجب ذكر كرده و در نقلى هم شب هفدهم رمضان و شب بیست و یكم آن ماه نوشتهاند.
الف. آیات قرآن کریم
قرآن کریم مشرکان، متکبران و تکذیب کنندگان آیات الهی را در زمره کسانی میداند که هرگز به بهشت راه نخواهند یافت.
1. «کسانى که آیات ما را تکذیب کردند، و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهاى آسمان به رویشان گشوده نمىشود و (هیچگاه) داخل بهشت نخواهند شد، مگر اینکه شتر از سوراخ سوزن بگذرد! اینگونه، گنهکاران را جزا مىدهیم».[1]
2. «به تحقیق آنانکه گفتند که خدا همان مسیح پسر مریم است، کافر شدند. مسیح گفت: اى بنى اسرائیل، اللَّه پروردگار من و پروردگار خود را بپرستید؛ زیرا هر کس که براى خداوند شریکى قرار دهد خدا بهشت را بر او حرام میکند، و جایگاه او آتش است و ستمکاران را یاورى نیست».[2]
3. «و آنها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخاند، جاودانه در آن خواهند ماند».[3]
ابـو بـصـيـر گويد: به حضرت صادق (ع ) عرض كردم : من رسيدن روزيم را كند مى شمارم (و روزى من به كندى مى رسد و بنظر خودم بيش از آن هم نخواهد رسيد؟) آن حضرت در خـشـم شـد و سـپـس بـمـن فـرمـود: بـگـو:
اللَّهُمَّ إِنَّكَ تـَكَفَّلْتَ بِرِزْقِي وَ رِزْقِ كُلِّ دَابَّةٍ يَا خَيْرَ مَدْعُوٍّ وَ يَا خَيْرَ مَنْ أَعْطَى وَ يَا خَيْرَ مَنْ سُئِلَ وَ يَا أَفْضَلَ مُرْتَجًى افْعَلْ بِي كَذَا وَ كَذَا
و بجاى كذا و كذا حاجت خود را در مقدار زياد شدن روزى بگويد
حدیث (1) امام صادق عليه السلام :
حُسنُ الجِوارِ يُعَمِّرُ الدِّيارَ وَيَزيدُ فِى العمارِ؛
خوش همسايگى شهرها را آباد و عمرها را زياد مى كند.
كافى، ج2، ص667، ج8
حدیث (2) رسول اكرم صلى الله عليه و آله :
إِن أَحبَبتُم أَن يُحِبَّكُمُ اللّه وَرَسولُهُ فَأَدّوا إِذَا ائتُمِنتُم وَاصدُقوا إِذا حَدَّثتُم وَأَحسِنوا جِوارَ مَن جاوَرَكُم؛
اگر مى خواهيد كه خدا و پيغمبر شما را دوست بدارند وقتى امانتى به شما سپردند رد كنيد و چون سخن گوييد راست گوييد و با همسايگان خود به نيكى رفتار نماييد.
نهج الفصاحه، ح 554
حدیث (3) امام على عليه السلام :
وَالجِوارُ أَربَعونَ دارا مِن أَربَعَةِ جَوانِبِها؛
تا چهل خانه از چهار طرف همسايه به شمار مى آيند.
خصال، ص 544
حدیث 1- امام حسین علیه السلام:
مَن حاوَلَ اَمراً بمَعصِیَهِ اللهِ کانَ اَفوَتَ لِما یَرجُو وَاَسرَعَ لِمَجئ ما یَحذَرُ؛
آن که در کاری که نافرمانی خداست بکوشد امیدش را از دست می دهد و نگرانیها به او رو می آورد.
کافی(ط-الاسلامیه) ، ج2 ، ص 373
_________________________________
حدیث 2- امام محمد باقر علیه السلام:
ما عَرَفَ اَللهَ مَن عَصاهُ؛
خدا را نشناخته آن که نافرمانی اش کند.
تحف العقول، ص294
_________________________________
حدیث 3- امام حسین علیه السلام:
مَن حاوَلَ اَمراً بِمَعصِیَةِ اللهِ کانَ اَفوَتُ لِما یَرجو و اَسرَعُ لِما یَحذَرُ.؛
سی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آروزیش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود.
تحف العقول، ص248
سوره بقره آیه ۴۵ : وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ
( و طلب یارى کنید از خدا به صبر کردن در مصائب (بعضى گفته اند: مراد، روزه، و صبر در تشنگى و گرسنگى آن است) و طلب یارى کنید و مساعدت خواهید در رستگارى دنیا و آخرت از خدا، به نمازگزاران البته نماز، سنگین و گران است مگر بر کسانى که حال خضوع و ذلت به درگاه خدا دارند، که ایشان از نماز، سنگینى نبینند و بلکه لذت برند )
***************************
سوره بقره آیه ۱۵۳ : یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ( اى کسانى که ایمان آورده اید! مدد جویید به صبر کردن در مصائب و خواندن نماز در اوقات آن (بعضى از مفسرین گفته اند: مراد از «صبر»، روزه است که در آن صبر بر گرسنگى و تشنگى است). البته خدا با صبرکنندگان است )
***************************
سوره بلد آیه ۱۷ : ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ( این کارها کند تا که از آن کسانى باشد که ایمان آوردند و سفارش کردند دیگران را به صبر، و سفارش کردند به شفقت به مردم)
خبرهایی از ارتباط جن با انسان میشنیدیم.هر چند عقل موریانه بسیار کوچک است، ولیمیفهمیدیم که جن، سلاحی در دست انسان است. خداوند، جن را به تسخیر حضرتسلیمان(ع) درآورد همانگونه که سربازان و نوکران را زیر فرمان او درآورده بود. آنان به ژرفای دریاها و اوج آسمانها میرفتند و هر آن چه سلیمان میخواست، انجاممیدادند. خانه و کاخ میساختند و راهها را آباد میکردند. این رابطه بدین صورت،تنها در زمان سلیمان (ع) رخ داد و برخلاف عادت و قانون قدیمی بود که جنها را ازانسان جدا میساخت.
این معجزهی سلیمان (ع)، نشانهای از نشانههای پیامبریاش بود. مردم آن چه را کهجنها انجام میدادند و انسان از انجام دادن آن ناتوان بود، میدیدند.باید ایمانشانبه خداوند مستحکمتر میشد و قدرت او را بیشتر درک میکردند، ولی آن چه رخ داد،انتشار خرافه و خیالبافی بود. اعتقاد مردم به قدرت جن افزون گشت تا جایی کهنادانان میگفتند: جن علم غیب دارد.
من به عنوان یک موریانه نمیدانم چه کسی این شایعهی خندهدار و مسخره را پخش کردهاست؟ نمیدانستم مسبب آن، جن بود یا انسان. مهم این بود که این شایعه تا آن جاگسترش یافت که جزو امور بدیهی درآمد. من میدانستم که جن علم غیب ندارد.منِ موریانهبا همهی این سادگی و کوچکیام که فوتی مرا از جا میکند، توانستم این حقیقت را بهاثبات برسانم که جن، علم غیب ندارد.جالب این است که من این کار را انجام دادم، بدوناینکه خودم قصدی داشته باشم.گرسنه بودم و نمیدانستم چه کار باید بکنم. پس عصا راخوردم، عصای سلیمان را… .
مصلحت پادشاه
عَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ. (بقره/ ۲۱۶)
چه بسا چیزی را دوست نمیدارید و آن چیز برای شما نیک باشد، و چه بسا چیزی را دوست داشته باشید و آن چیز برای شما بد باشد، و خدا ( به رموز کارها آشنا است و از جمله مصلحت شما را ) میداند و شما ( از اسرار امور بیخبرید و مصلحت خود را چنان که شاید و باید ) نمیدانید.
روزی پادشاهی برای پوستکندن میوه کارد تیزی طلب کرد اما در حین بریدن میوه انگشتش را برید، وزیر که در آنجا بود گفت: نگران نباشید تمام چیزهایی که رخ میدهد در جهت خیر و صلاح شماست!
پادشاه از این سخن وزیر برآشفت و از رفتار او در برابر این اتفاق آزرده خاطر شد و دستور زندانی کردن وزیر را داد…
جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی آمد و گفت سه قفل در زندگی ام وجود دارد و سه کلید از شما می خواهم.
- قفل اول اینست که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم.
- قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد.
- قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم.
شیخ نخودکی فرمود:
برای قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان.
برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان.
و برای قفل سوم نمازت را اول وقت بخوان.
جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟؟!
شیخ نخودکی فرمود : نماز اول وقت شاه کلید است .
در زمان شاه صفوى سفيرى (كه در علوم رياضيه و نجوم مهارتى تمام داشت و گه گاهى هم از ضماير و اسرار و اخبار غيبيه مى گفت ) از طرف دولت استعمارگر فرنگ به ايران آمد در آن زمان پايتخت ايران اصفهان بود وارد اصفهان شد تا كه تحقيقى درباره ملت و اسلام كند و دليلى براى آن پيدا نمايد.
سلطان وقتى او را ديد و از خيالاتش آگاهى پيدا كرد تمام علماى شهر اصفهان را براى ساكت كردن و محكوم كردن آن شخص خارجى دعوت نمود، كه از جمله آنها مرحوم آخوند ملامحسن فيض كاشانى ( رضوان الله تعالى عليه ) كه معروف به فيض كاشى بود حضور پيدا كرد.
روزی بهلول در حالی که داشت از کوچه ای می گذشت شنید که استادی به شاگردانش می گوید :
من امام صادق (ع) را قبول دارم اما در سه مورد با او کاملا مخالفم !
یک اینکه می گوید :خداوند دیده نمی شود پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
بهلول تا این سخنان را از استاد شنید فورا کلوخ بزرگی به دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد و آنرا شکافت !
استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
خلیفه گفت : ماجرا چیست؟
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد و آنرا شکست!
بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟
گفت : نه
بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد.
ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟
پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم
استاد دلایل بهلول دیوانه را شنید و خجل شد و از جای برخاست و رفت !!!
.: Weblog Themes By Pichak :.